شب

ساخت وبلاگ
افتاده بود توی چاله آب و تقلا می کرد، یکی از همین حشره هایی که اسمشان را نمی دانم، شما فکر کنید شب پره. به پشت افتاده بود و بالهای پُر کُرکش پهن شده بودند روی آبِ چسبناک. افتاده بود توی آب و با هر تقل شب...
ما را در سایت شب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsleeplessinboston0 بازدید : 121 تاريخ : پنجشنبه 4 بهمن 1397 ساعت: 16:20

بین رییس، شد بیست سال! باورت می شود؟ بیست سال از این بازی می گذرد. آن موقع تو یک سال بود آمده بودی و من گمانم سیزده ساله بودم. این بازی برای من سیزده ساله یک شروع بود. همه چیز برای من از این بازی شروع شب...
ما را در سایت شب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsleeplessinboston0 بازدید : 120 تاريخ : پنجشنبه 4 بهمن 1397 ساعت: 16:20

باید بخوابم. این سردرد ضرب گرفته پشت چشم و آن صدای چک چک شیر آب آشپزخانه، امشب قصد جانم کرده اند. خوابیده ام به پشت و پیشانی و چشم ها را با ساعد و بازو پوشانده ام، شاید که رهایم کند این میهمان یکدنده شب...
ما را در سایت شب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsleeplessinboston0 بازدید : 119 تاريخ : پنجشنبه 4 بهمن 1397 ساعت: 16:20

تنهایی تشویش همیشه حیات ماست. تقصیری هم نداریم، تقدیرمان این است، وابسته ایم به هم و تنهایی مرگ است برایمان. این که یار، دوست، رفیق روی بگرداند و ما بمانیم پشت در، این که چاله سیاه درونمان را نتوانیم شب...
ما را در سایت شب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsleeplessinboston0 بازدید : 118 تاريخ : پنجشنبه 4 بهمن 1397 ساعت: 16:20

داشتن "سِگا" شده بود آرزوی من و کوشا. گمانم سال اول راهنمایی بودم و کوشا هم لابد آخرهای دبستان. پسر عمه کوچکترم آن زمان سگا داشت و خانه شان که می رفتیم، میخ می شدیم جلوی تلویزیون و در آوردنمان با خدا شب...
ما را در سایت شب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsleeplessinboston0 بازدید : 113 تاريخ : پنجشنبه 4 بهمن 1397 ساعت: 16:20